خدایا دلم کمی محبت میخواهد, یک بوسه
تویی که از رگ گردن به من نزدیکتری, کمی فاصله بگیر اما بوسه ات را از من دریغ نکن
وقتی مرا رها کردی همه گفتن عشق او تورا کور کرده
ومن انگاه بیاد حرف تو افتادم که به من گفته بودی
تو چشمانم را به روی زندگی باز کردی
پس همان بهتر که کور باشی که لیاقتت همین است
ایا میدانید دکترها اعلام کردند اغوش یک داروی معجزه اسای واقعیست
که درد را تسکین میدهد واز استرس میکاهد وحتی افسردگی را درمان میکند
امیدوارم همیشه اغوشی گرم برایت گشوده باشد دوستم
دلگیرم از تک تک ثانیه هایی که دیگر مرا به تو نمیرسانند
هی عقربه ها عجله نکنید, او دیگر باز نمیگردد...
وابسته شدم به تو بی انکه بدانم وابستگی ها وام های کوتاه مدتی هستند با بهرهای سنگین
همه اموخته اند که نباید وابسته شد, نه به کسی ونه به رابطه ای
و همه میدانیم که این لعنتی نشدنی ترین کاری بود که اموخته ایم
دیشب به دختر خالم میگم مغز سرم میسوزه گفته زیاد مهم نیست معدته
آخه من موندم این مدرک پزشکیشو از کجا خواهد گرفت
کاش وقتی زندگی فرصت دهد
گاهی از پروانه ها یادی کنیم
کاش بخشی از زمان خویش را
وقف قسمت کردن شادی کنیم
کاش گاهی در مسیر زندگی
باری از دوش نگاهی کم کنیم
فاصله های میان خویش را
با خطوط دوستی مبهم کنیم
کاش وقتی آرزویی میکنیم
از دل شفاف مان هم رد شود
مرغ آمین هم از آنجا بگذرد
حرف های قلبمان را بشنود
خطا از من است ، می دانم …
از من که سالهاست گفته ام ” ایاک نعبد “
اما به دیگران هم دلسپرده ام
از من که سالهاست گفته ام ” ایاک نستعین “
اما به دیگران هم تکیه کرده ام
اما رهایم نکن
بیش از همیشه دلتنگم
به اندازه ی تمام روزهای نبودنم …
خدایا ؛؛ رهایم نکن ….
ڪلیدهایم از جیبم مے افتند
ڪیف پولم را گم مے ڪنم
گوشے ام را جا مے گذارم
و عجیب ڪه
{ تــــ ـــُـــ ـو } را
ڪه نیستے
مے برم با خودم
در جیبم
در ڪیفم
در دلــ ـ ـ ـ ـ ـ ـم . . .
ﺑﺎ ﺑﻌﻀﯿــــــــــﺎ ﺍﺻﻼ ﻧﻤﯿﺸــــﻪ ﻣﻌﻤـــــــــﻮﻟﯽ ﺑــــﻮﺩ؛
ﯾﺎ ﺑﺎﯾـــــﺪ ﻧﺰﺩﯾــــﮏ ﺗﺮﯾــــﻦ ﮐﺴــــــﺖ ﺑﺎﺷــﻦ،
دنبالـ کسے نیستمـ کهـ وقتے میگمـ میرمـ ؛
بگهـ : نرو !
کسے رو میخوامـ کهـ وقتے گفتمـ میرمـ ؛
بگهـ : صبر کنـ منمـ باهاتـ بیامـ ، تنهـ ـا نرو … !
خیال من…
گنجشک کوچکیست که به حیاط نگاهت عادت دارد
به طمع دانه های محبتی که هر روز میپاشی
رفتی...
دلم برایت تنگ شد...
حالا که آمدی...
دیگر در آن جا نمیشوی...!
ﺳـﻼﻣﺘﯽ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻣـﻦ سفید بپــوشم...ﺗﻮ مشکی...!!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﻣـَــﻦ لبـــاس عروس و تو کت و شلوار دامــــادی
ﺍﻭﻧـــﯽ ﮐــﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑــــﻤﯿﺮﻩ ﻋﻤـــــــــــﺘﻪ ..
بی تربیت ...
***********
مامان خیس کردم......"
.
.
.
.
.
.
.
چیه ؟ شما برای نهار آبگوشت فرداتون نخود خیس نمیکنید؟!!
حتما خانه دار هم هستی :))))
**************
از 96 تا ماهی شما 55تا غرق شد چند تا ماهی دارید؟
.
.
.
بله؟؟مشغول جمع و منها بودی؟
تقصیر این مدرسه ها است که عمر شما را به فنا داده اند.
تا حالا کسی شنیده که ماهی غرق بشه؟
حتما الان دانشجو هم هستی!!
***********
تو تنها تک درخت منی
.
.
.
.
که هرشب خرم را به آن می بندم :)))
پسرکی از مادرش پرسید: مادر چرا گریه میکنی؟
مادر فرزندش را در آغوش گرفت و گفت: نمیدانم عزیزم، نمیدانم!
پسرک نزد پدرش رفت و گفت: چرا مامان همیشه گریه میکند؟ او چه میخواهد؟
پدرش تنها پاسخی که به ذهنش رسید این بود: همهی زنها گریه میکنند بی هیچ دلیلی!
پسرک از اینکه زنها خیلی راحت به گریه میافتند، متعجب بود.
یک بار در خواب دید که دارد با خدا صحبت میکند؛ از خدا پرسید: خدایا چرا زنها این همه گریه میکنند؟
خدا جواب داد: من زن را به شکل ویژهای آفریدهام؛ به شانههای او قدرتی دادم تا بتواند سنگینی زمین را تحمل کند.
به بدنش قدرتی دادهام تا بتواند درد زایمان را تحمل کند، به دستانش قدرتی دادهام که حتی اگر تمام کسانش دست از کار بکشند، او به کار ادامه دهد.
به او احساسی دادهام تا با تمام وجود به فرزندانش عشق بورزد؛ حتی اگر او را هزاران بار اذیت کنند.
به او قلبی داده ام تا همسرش را دوست بدارد و از خطا های او بگذرد و همواره در کنار او باشد و به او اشکی دادهام تا هر هنگام که خواست فرو بریزد.
این اشک را منحصراً برای او خلق کردهام تا هرگاه نیاز داشت بتواند از آن استفاده کند.
دیدن عكست تمام سهم من است
از " تـــو "
ان را هم جیره بندی كرده ام
تا مبادا
توقعش زیاد شود
دِل اســت دیـــگر ...
ممكن است فردا خودت را از من بخواهد ....
بعضی ها رو باید از توی رویات بکشی بیرون و محکم بغلشون کنی
بعد آروم در گوشش بگی:
آخه تو چرا واقعی نیستی لا مصب...؟
این روزها تلخ میگذرد
دستم میلرزد از توصیفش!
همین بس که:
نفس کشیدنم در این مرگ تدریجی
مثل خودکشی است
با تیغ کُند....
دنيايت را با دنيايم عوض ميكني؟
فقط چند ساعت....
ميخواهم بدانم آنكه تمام دنياي من است ......
چه کار به حرف مردم دارم زندگی من همین است...
شب که میشود،
روی تختم دراز میکشم
عاشقانه ای مینویسم
خیره میشوم به عکست
و با خود فکر میکنم
مگر میشود تو را دوست نداشتن...!
ϰ-†нêmê§ |